تجلی قرآن در آثار خواجو
- پنجشنبه, بهمن ۱۲, ۱۳۹۶, ۴:۰۸
- داستان, شخصیت ها, شخصیت های فرهنگی, شخصیت های مذهبی, شخصیت های ملی, شعر حکمت آمیز, مقالات
- 954 views
- ثبت نظر
تجلی قرآن در آثار خواجو
دکتر محمدرضا موحدی
اشاره: کمالالدین ابوالعطاء محمود بن علی بن محمود، نامور به «خواجوی کرمانی» (۶۸۹ ـ ۷۵۲ق) از شاعران بزرگ نیمة اول قرن هشتم است که به «نخلبند شاعران» نیز آوازه دارد. او در قصیده، مثنوی و غزل طبعی توانا داشت، به طوری که گرایش حافظ به شیوة سخنپردازی خواجو و شباهت شیوة سخنش با او مشهور است. دیوان خواجو شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، رباعی، قطعه و مستزاد میشود که بر روی هم به دو بخش «صنایعالکمال» و «بدایعالجمال» تقسیم میشود. در کنار اینها، پنج مثنوی در وزنهای گوناگون از او به یادگار مانده است: همای و همایون، گل و نوروز، روضهالانوار، کمالنامه و گوهرنامه. آثار منثور خواجو رسالههای چهارگانهای است، با نثری مسجّع و مصنوع به نامهای: سراجیّه، شمس و سحاب، شمع و شمشیر، نمد و بوریا. با همه اهمیت خواجو بنا به دلایلی کمتر مورد توجه عموم و حتی ادبا قرار گرفته است؛ از این روی کار مرکز فرهنگی شهر کتاب در بازخوانی آثار او شایان تحسین است.
دهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارة خواجو به بررسی «تجلی قرآن در آثار خواجویکرمانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر موحدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. بخشهایی از این سخنان از نطر خوانندگان گرامی میگذرد:
***
پیشینة بهرهگیری و اثرپذیری سخنوران پارسی از قرآن و حدیث، به آغاز پیدایی شعر فارسی یعنی نیمههای سدة سوم میرسد. با گذشت زمان و گسترش شعر فارسی، بهویژه پیوند آن با پارهای از پدیدههای فرهنگی که پیوند استوار و نزدیکی با قرآن و حدیث داشتند، زمینهای فراهم آمد تا تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی، گسترشی روزافزون یابد و سرانجام در سدههای هفتم و هشتم، بهویژه در مثنوی مولانا به اوج برسد. در آثار خواجو نیز اثرپذیری و اقتباس از قرآن کریم و احادیث نبوی بسیار چشمگیر است. تلمیح و اشاره به داستانها و قصص قرآنی بهفراوانی در آثار خواجو دیده میشود.
برای بررسی تأثیرپذیری خواجو از ادبیات قرآنی باید ابتدا جایگاه زمانی و جایگاه سبکی این شاعر را بررسی کنیم. خواجوی کرمانی شاعر نیمة دوم قرن هفتم و نیمة اول قرن هشتم است. وی در ۶۸۹ در کرمان، چند سال پیش از اینکه سعدی از دنیا برود، به دنیا آمده است. باید جایگاه تاریخی خواجو را در جغرافیای ادبای فارسی و در مقایسه با مولانا و سعدی بدانیم. اگر سال وفات سعدی را ۶۹۱ بگیریم، حافظ جوان بیستوچند سالهای است و زمانی است که بیست سالی از مرگ مولانا گذشته و خواجو تفاوت یکی دو ساله با سعدی دارد. محل دفن خواجو در شیراز است و طبیعی است که حافظ خوشقریحه و کنجکاو شعرهای این مرد میانسال را پیگیری کرده و غزلهایش را میشناخته است. تأثیرپذیری حافظ از خواجو طبیعی است. در غزلی منسوب به حافظ، این بیت دیده میشود:
استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
یک نکتة دقیق در مصرع دوم وجود دارد: ختم سخن و اوج قلة سخن فارسی سعدی است. ادبا بر این باورند که سعدی به خاطر سلاست بیان، رسایی و قدرت انطباق مضمون، استاد سخن است. در مصرع دوم باید به یک تناقض اعتراف کنیم که حافظ از خواجو پیروی کرده. «طرز» میتواند به معنی سمت و سو باشد. میدانیم که خواجو عرفان را پذیرفته و رسما به سلسلة «مرشدیه» و «کازرونیه» رسیده است و از مریدان شیخ امینالدین بلیانی کازرونی ـ از عارفان و مشایخ تصوف فارس ـ است. در سخنوری همه پیرو سعدی هستند، اما این بیت میگوید راه دیگری هست که خواجو رفته و پیموده است.
سبک عراقی خواجو
خواجو گرایشهای عرفانی داشته است. او از نظر سبکشناسی شعری در ردهبندی «سبک عراقی» قرار گرفته است و همة ویژگیهای این سبک را در خود حفظ کرده است. خواجو سه جادة بزرگ شعر فارسی را به هم وصل میکند. وی ویژگی شعر غنایی را در خود حفظ کرده و نظامی و سعدی را در خود هضم کرده است. مسیری که با غزل و مثنوی غنایی آمده، در شعر خواجو دیده میشود. نظامی و سعدی آبشخورهای فکری خواجو بودند؛ او شعر تعلیمی را که در سبک عراقی سراغ داریم، در شعرهای خود حفظ کرده و همة تفکراتی که امثال سنایی و کمالالدین اصفهانی گفتهاند، در مثنوی، غزلیات و قصاید خواجو مشاهده میشود. خواجو در غزل و مثنوی ادامة شعر غنایی است. شعر حکمی نیز جادة دیگری است که بخشهایی از آن را از فردوسی و خاقانی گرفته که در جای خود به اثبات رسیده است.
خواجو در مسیر مشترکی سه جاده، از همه وام گرفته است و شعر غنایی، تعلمی و حکمی در اشعارش مشاهده میشود. او در تأثری که از خاقانی گرفته، نشان داده استاد چیرهدستی است و تقلیدی که از فردوسی، سعدی و نظامی دارد، اگر برابر با نسخة اصل بدانیم، در جای خود نقدهایی دارد و گاهی اوقات چنان شبیه است که نمیتوان آن را از هم تفکیک کرد.
شعرهای خواجو را علامت موفقیت او میدانند که در حفظ همة ویژگیهای شعر خراسانی کوشیده است. خواجوی کرمانی در جمعبندی ویژگیهای شعر عراقی موفق بوده است و قرنها بعد با خواندن اشعارش میتوانیم دربارة او قضاوت کنیم. او در همة اشعارش از غزل، مثنوی و قصیده تأثیرپذیری مستقیم از قرآن دارد و کسی که غزل خواجو را میخواند، اوج شعر غنایی را میبیند و معلوم است که شاعر خود را آزاد و رها کرده است.
سه نوع تأثیرپذیری در اشعار خواجو
خواجو در زمانهای میزیسته که دیگر همة معارف و ادبیات قرآنی به بار نشسته بوده است. اگر خواجو در قرن سوم و چهارم میزیست، ایرانیها هنوز با مضامین قرآنی عجیبن نشده بودند؛ اما خواجو در قرن هفتم و هشتم زندگی میکرد و هر آنچه باید از علوم قرآنی استخراج شود، انجام شده بود. چند صد سال قبل از وی، ادبیات قرآنی کاملا در فرهنگ ایرانی حل شده بود و شاعری در این قرن نمیتوانست شعر بگوید و زبانش متأثر از ادبیات قرآنی نباشد.
بخشی از این تأثیرپذیریها ابداع خواجو نیست و قبل از او سنایی، عطار و مولانا و حتی قبل از سنایی که او را آغازگر شعر صوفیانه میدانیم، شاعرانی بودند که از قرآن تأثیر پذیرفته بودند. سنایی پای در سبک خراسانی و عراقی دارد و قبل از سنایی، در شعرهای ابوشکور بلخی، دقیقی توسی، رودکی و اشعاری که از شاعران ناآشنا که در هرات زندگی میکردند، حتی در اشعار پراکندة قرن سوم، در تکبیتها، جای پای معارف قرآنی دیده میشود. خواجو از قرآن کریم تأثیرپذیریهای بسیاری دارد و بهرة فراوانی از آیات برده است. سه نوع تأثیرپذیری در اشعار خواجو دیده میشود و قرآن به سه شکل بر دیوان خواجو تابیده است. بیشتر این تأثیرپذیریها بر قصیده است.
نوع اول: تأثیرپذیریهایی که خواجو از قرآن به شکل کلمه و ترکیب گرفته و از صفت و موصوفهای قرآنی بهره گرفته و به همان شکل در قصیده و مثنوی به کار برده است. همچنین در غزلهایی از او نیز میتوان این بهرههای قرآنی را مشاهده کرد.
در نوع دوم، او جملهها و عبارتهای طولانی را از قرآن انتخاب کرده و تنها به کلمه بسنده نکرده و در غزل و قصیدههای خود بهکار برده است. این مسأله مهارت بسیاری میخواهد.
در شکل سوم، در اشعار خواجو نه کلمة قرآنی و نه جملههای قرآن دیده میشود، در این دسته اشعار، فقط مفهوم قرآنی و نوعی الهامگیری است و باید مفهوم قرآنی را بدانید تا بفهمید شاعر از چه سخن میگوید و به چه چیزی اشاره میکند.
خواجو هم مثل «حافظ» با قرآن مأنوس و ذهنش مملو از آیات بوده است، به گونهای که وقتی غزل و قصیده میگفته، آیات قرآنی در زبانش جاری میشده است. در عاشقانهترین لحظهها خواسته و ناخواسته مضمونهای قرآنی را به زیباترین وجه میگوید. خواجو در زمانهای میزیسته که فرهنگ و ادبیات قرآنی حاکم شده بود. پیش از او، سنایی در قصیدهای مهارت خود را در نحوة اتخاذ آیات نشان میدهد. اخوان ثالث مقالهای نوشته با عنوان «آیات قرآنی که افتاده در وسط شعر فارسی». شاعران ما آیات را چطور در شعرهایشان جا دادهاند؟
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»
چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»
امر امر توست یارب با پیمبر در نُبی
گفتهای: «ان ابرموا امرا فانّا مبرمون»
گوش حس باطنم کر باد اگر نشنودهام
با ندایت «ارجعی کل الینا یرجعون»
در ازلمان گفتهای «لا تقنطوا من رحمتی»
دیگران را گفتهای «منهم اذا هم یقنطون»
هست در توفیق تو طاعت رفیق بندگان
ای به شارع گفته «فی الخیرات بل لایشعرون»
سنایی از ابیات قرآنی بهرههای بسیار برده است. باید بدانیم که وی با چه مهارتی این عبارتها را آورده است، غیر از وزن و قافیه ارتباط معنایی که آغاز کرده است. مولانا را نیز نباید مثال بزنیم؛ زیرا مثنوی او که ۲۵هزار بیت دارد، قرآن عجم است که او در آن آیهها را به شکل معنا و لفظ آورده است. مولانا غزل بلندی دارد که در آن از آیات قرآنی بهره گرفته است.
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیت «انا بنیناها و انا موسعون»
تأثیرپذیری خواجو از حیث کلمه و ترکیب بحر او بحرالمحیط و بیت او بیت الحرام باب او بابالجنان و فصل او فصلالخطاب
زآسمان آمد کتاب و من بدین عالی کلام
بگذرانم ز آسمانش چون دعای مستجاب
گر فلک پیشش نماز آرد، نباشد عیب از آنک
بیت معمور است، هر بیتش ز روی انتساب
ساکنان سُدّه درگاه او، خیرالانام
حاسدان حضرت اعلای او شرّالدواب
مفتی درس الهی، صوفی صفّ صفا
معنی گیسوی او «و اللیل» و عارض «و الضحی»
خسرو عرش آستان کرسینشین کبریا
مهبط ناموس اکبر «رحمه للعالمین»
در این اشعار چقدر بار قرآنی زیاد است که در قصیدهها تعمدا صورت میگیرد و سنت شاعرانه این است که نشان دهد آیات را میشناسد.
چو روز حشر مرا از لحد برانگیزند/هنوز شعله زند آتشم ز «عظم رمیم»
در قرآن چند مورد اشاره شده که منافقان برای تخطئة حضرت رسول(ص) عبارتهای قرآنی را سحر میدانستند و در دورة جاهلیت نسبتی میان شعر و سحر قائل بودند و بر این باور بودند که در لحظههایی که شاعر شعر میگوید، از خود بیخود و سحر میشده است.
تو در سخن، ید بیضا نمودهای خواجو
چگونه نسبت شعرت کنم به سحر مبین؟
و اما از عبارات و جملههای قرآنی و طولانی در اشعار خواجو میتوان به این موارد اشاره کرد:
مست عشقیم، عیب ما مکنید
«فاتقوا الله یا اولی الالباب»
عقل چون دید اهل میکده را
گفت «طوبی لهم و حسن مآب»
*
هر دم آرد باد صبح از روضة رضوان پیام
کاخر ای دلمردگان جز باده، «من یحیی العظام»؟
*
کشتة تیغ فنا را بر سر میدان قهر
جز نسیم لطف جانبخش تو، «من یحی العظام»؟
در خصوص تأثیرپذیری عامدانه، اما بدون تکلف از قرآن، این موارد شایان توجه است:
به بزمگاه صبوحی کنون به مجلس خاص
حیاتبخش بود جام می به حکم خواص
ز شوق مجلس مستان نگر به بزم افق
که زهره نغمهسرایست و مشتری رقاص
بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس
بساز بزم صبوح ای ندیم مجلس خاص
بگو که فاتحه باب صبح خیزان را
سپیده دم بدمد حرزی از سر اخلاص
تو از جراحت دلهای خسته نندیشی
که در ضمیر نیاری که «الجروح قصاص»
محب روی تو رویم نمیتواند دید
که گفتهاند که القاص لا یحب القاص
ز قید عشق تو میخواستم که بگریزم
گرفت پیش ره اشکم که «لات حین مناص»
بهرهگیری مضمونی از قرآن
شکل سوم از بهرهگیری خواجو از قرآن اختصاص دارد به بهرهگیری مضمونی و معنای قرآنی که به مواردی اشاره میشود:
* خلاص جستم از او طیره گشت و گفت که خواجو/ قتیل عشق نجوید رهایی از کف قاتل
* به چه افسون دل از آن مار سیه برهانم/ کان نه ماریست که از حلقه به افسون برود
* ما را به جز از آه سحر همنفسی نیست/ زیرا که جز او محرم اسرار نداریم
تعبیر قرآنی است که نمیگویم خواجو بدواً این آیه را کشف کرده؛ زیرا در فرهنگی که او پرورش یافته این مضامین گرفته شده بود و آه سحرگاهی او باعث شده که این اصطلاح را در اشعارش بهکار ببرد و استفادة غیر مستقیمی دارد و شاید آن را از عطار، سنایی و مولانا گرفته باشد.
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی؟
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری؟
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟
گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به میپرستی جستم ز خود رهائی
گفتا جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی
گفتا به دلربائی ما را چگونه دیدی؟
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نائی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی؟
گفتم از آنکه هستم سرگشتهای هوائی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سرّی بود خدائی
ااطلاعات شماره ۲۶۷۱۲