خاطرات آموزشی عباس دهکردی (۴۰)، معرفی کتاب کلیدهای خوشبختی به دانش آموزان وعلاقه مندان
- دوشنبه, آذر ۱, ۱۴۰۰, ۷:۱۷
- خاطره, داستان, شخصیت ها, شخصیت های علمی, شخصیت های فرهنگی, مطالب آموزنده, معرفی کتاب, مقالات
- 205 views
- ثبت نظر
برای تشویق دانشجویان با فعالیت های بیشتر و امیوار کردن آنان کتاب کلیدهای خوشبختی (ترجمه احمد آرام) را معرفی کردم که دارای مقالات بسیار آموزنده است. از جمله چند مقاله زیر
شما میتوانید دنیا را عوض کنید
نوشتهی: جیمز کلر، مؤسس جمعیت کریستو فرها در ۱۹۴۵
” به جای لعنت کردن بر تاریکی، بهتر آن است که شمعی روشن کنید”
ضربالمثل چینی
جوان سیاهی که در یکی از شهرهای کوچک کالیفرنیا درس آموزگاری میخواند، برای آن که هزینهی زندگی خود و زنش را فراهم آورد، هر روز چند ساعت در یک ایستگاه بنزین فروشی کار میکرد. ولی بعضی از خریداران زبان به اعتراض گشودند و گفتند که باید فروشندهی سفید پوستی به ایشان بنزین بفروشد. نزدیک بود که مالک دستگاه او را بیرون کند که یکی از زنان که در همسایگی منزل داشت پیش آمد و پرسید:
” اگر این شخص را بیرون نکنید چند مشتری را از دست خواهید داد؟”
“۱۸ و شاید ۲۰ نفر.”
“اگر من به شما ۲۰ مشتری تازه معرفی کنم این جوان را نگاه خواهید داشت؟”
آن خانم به جای ۲۰ مشتری ۲۵ مشتری تازه معرفی کرد. وی یکی از کریستو فرها بود. اینان گروه پیوسته در حال رشدی از زنان و مردانند که غرضشان آن است که دنیا را چنان عوض کنند که برای زندگی بهتر باشد.
کریستوفر چیست؟
کریستوفر کسی است که به مسئولیت فرد برای خیر عموم ایمان دارد، و کاری را برای انجام دادن وجههی همت خویش قرار میدهد؛ یکی از مردان یا زنان میانه حال است که حاضر برای کار کردن و فداکاری شخصی است. اگر آدمی بفهمد که گروه کوچکی از مردم چگونه با دست تنها کارهای بزرگی انجام دادهاند، بسیار متعجب خواهد شد.
گرچه این سازمان زیر نظر مستقیم کاتولیکها است، پیروان همهی مذاهب میتوانند در آن فعالیت کنند. این نهضت کلیسای خاص و اجتماع و کنگرهای ندارد؛ عضویت و حق عضویتی در آن نیست. از یک دفتر مرکزی واقع در نیویورک رسالهها و کتاب چههایی نشر میشود و برای قریب یک میلیون نفر مردم علاقهمند فرستاده میشود؛ این تنها وسیلهی ارتباط موجود میان آن افراد است. هر یک از افراد گروه به این مطلب ایمان دارد که به تنهایی و بدون کمک دیگران پاسگاهی در مبارزهی میان خیر و شر در اختیار او است و باید به وظایف خود قیام کند. چنین شخصی باید به نیرومندی شخص خویش مؤمن باشد و بداند که وی به تنهایی میتواند در تغییر جهان و بهبود آن مؤثر شود.
این که بدانیم چگونه ممکن است کوششهای دست تنها به صورت نیروی عظیمی درآید، به اتفاق برنامه ریزی شده زیر توجه فرمایید.
در شب بی ستارهای که ۱۰۰,۰۰۰ نفر از مردم لوسآنجلس برای کارهای میهنی اجتماع کرده بودند، به صورت محسوسی تجسم پیدا کرد. ناگهان شخصی که مجلس را اداره میکرد، چنین گفت:
” همهی چراغها خاموش خواهد شد. ترسی نداشته باشید.” در آن تاریکی محض کبریتی افروخت و چنین گفت:
” همهی کسانی که روشنی را میبینند بگویند: بلی!” از آن جمعیت انبوه صدای غرشی شنیده شد. “در جهانی پر از بدی کار نیک چنین درخشندگی دارد. حال چنان فرض کنید که هر کدام از شما ۱۰۰,۰۰۰ نفر کبریتی افروخته باشد!”
پیش از آن که سخن وی تمام شود، صد هزار کبریت کشیده شد، و نتیجه ۱۰۰,۰۰۰کار فردی آن بود که فضا مثل روز روشنی پیدا کرد. نهضت کریستوفرها بدین گونه کار میکند.
هر که و هر چه باشید، و هر کجا زندگی کنید، این از شما ساخته است که کاری کنید که جهان بهتر شود، شما، به عنوان یک فرد، برای خود اهمیتی دارید و به حساب میآیید.
به خاطر بیاورید که چگونه مبارزهی نامه نگاری چند سال پیش نیروهای اساسی را در انتخابات ایتالیا از قدرت انداخت و لگد مال کرد.میلیونها نامه از آمریکاییان ایتالیایی نژاد آمریکا به کسان و خویشان و دوستان ایشان در ایتالیا فرستاده شد و به آنان دل داد که در انتخابات بر ضد دیکتاتوری رأی بدهند. کسی که این نهضت و مبارزه از وی آغاز شد یک سلمانی از مردم شهر سوثمپتون در لونگ آیلند بود.
از انتقادات و دروغهای مردم قارهی قدیم دربارهی راه و رسم آمریکا خشمگین بود، و از طرف دیگر متأثر بود که چرا مردمی که چنین مورد حمله قرار گرفتهاند هیچ دفاعی از خود نشان نمیدهند.
بر خود گرفت که شخصاً در این باره کاری انجام دهد. در آغاز کار نامهای به خویشان خود در شهر سنت کاترین، سیسیل، نوشت و زندگی سعادتمندانه ی خود را در آمریکا برای ایشان شرح داد. پس از آن به نامه نگاری با خویشان زنش پرداخت. سپس پسر پزشک و دختر پرستار خود را نیز واداشت که آنان نیز نامه نگاری کنند. آن گاه از ناشران روزنامهها و حتی از ترومن رئیس جمهور آمریکا تقاضا کرد که مردم را برای این کار بسیج کنند. همه با این فکر او موافق بودند، ولی بهتر آن میدانستند که کار وسعت زیاد پیدا نکند. سازمانهای گوناگون همه به او خوش آمد گفتند، اما کار از این حد فراتر نرفت.
ولی آن مرد سلمانی که آتشی در جانش روشن شده بود، به هیچ روی آرام نمیگرفت. از مدد خواستن از دیگران باز نایستاد. این اندیشه به کندی با آتش خود مشتعل میشد. کاسب کاران، کدبانوان، گروههای داوطلب، و پیشوایان دینی دعوت او را اجابت کردند، سیل نامهها به سوی ایتالیا سرا زیر شد؛ پیروزی دموکراسی به همهی اروپا نیرو و جرأت بخشید.
از آن جهت مردی توانست به چنین کار بزرگی دست بیازد که خود را از محوطهی محدود خود خواهی و توجه به خویشتن خارج کرد و با تمام امکانات خویش در جهان بزرگتری گام نهاد.
دهها هزار کریستوفر، بی تظاهر ولی از راههای بی شمار، اکنون مشغول به کارند، و باید گفت که تا این تاریخ هرگز جهان نیازمند چنین کوششهایی نبوده است. زیرا که جهان حاضر به درد روحی موسوم به مادیگری دچار است، و اگر تمایل به سوی بت پرستی ادامه پیدا کند، دیری نخواهد گذشت که ملت ما از داخل ویران شود و فرو ریزد. در آلمان چنین حادثهای اتفاق افتاد.
میلیونها از مردم آمریکا این حقیقت اساسی را فراموش کردهاند که حقوق اساسی هر انسان از جانب خدا به او بخشیده شده- نه از جانب دولت! همان گونه که پدران بزرگوار مؤسس آمریکا در” اعلامیهی استقلال” مکرر به آن اشاره کردهاند، کار دولت تنها حمایت از حقوق خدادادی است.
اگر کسی چنان فرض کند که این حقوق اکنون در امان است، اشتباه کرده است.
دلال سهامی که دست از کار بورس میکشد، و سطح زندگی خانوادهی خود را پایین میآورد، و کاری دولتی قبول میکند، و برای حفظ اصول به مبارزه میپردازد، یک کریستوفر است. وکیل مدافعی که تمام اوقات بیکاری خود را در تگزاس صرف سخنرانی دربارهی برادری نوع بشر میکند نیز چنین است. و آن دختر زمین گیر و اسیر بستر در بیمارستان کوچکی در کالیفرنیا که ستون کوچکی در روزنامه به عنوان” تمرکز دادن قوای خود در نیکی به جای بدی” مینویسد نیز یک کریستوفر است. روزنامهی کوچکی مقالهی او را چاپ کرد، و سیلی از نامهها به جانب او سرا زیر شد، و باور کنید یا نکنید همین نامهها بیماری او را از بین برد و از بسترش بیرون کشید. پزشکان وی دریافتند که چگونه شفا یافته است؛ آن دختر از جهان کوچک خود بیرون آمد و هدفی برای زندگی در پیش گرفت، و به همین جهت از نومیدی ها و شکستهای عقلی و عاطفی رهایی یافت.
چنان تخمین زدهاند که خراب کارانی که میخواهند آمریکا را زیر و رو کنند، بیش از یک درصد مردم کشور ما نیستند. کریستوفر ها ایمان دارند که یک درصد از مردم متعارفی آمریکا را میتوان پیدا کرد که حاضر باشند برای بازگرداندن کمال بشری زندگی آمریکایی به آن سخت بکوشند و فداکاری کنند. داستان یک زن خانه دار آمریکایی نشان میدهد که چگونه با کاری که وی در پشت صحنه در داخل خانهی خود میکند نیرویی باور نکردنی فراهم میشود. شوهرش به او گفت که کمونیستها بر اتحادیهی وی تسلط یافتهاند، و آن زن به اندرز با وی گفت که:” دفاع کن، ماجرای کوچکی بیش نیست!”
یک روز کریستوفری به آن زن گفته بود که دخالت نکردن در اتحادیه همان کاری است که کمونیستها میخواهند. از آن روز به بعد پیوسته شوهرش را تشویق میکرد که در همهی اجتماعات شرکت کند و دیگران را نیز به این کار بر انگیزد، و بالاخره آن اندازه دنبال کار را گرفت که شوهرش به ریاست اتحادیه برگزیده شد. این است داستان این که چگونه اتحادیهی بزرگی از تسلط اقلیتی چپی خارج شد. تنها یک زن با هدف کریستوفری کافی بود که آتش بزرگی را روشن کند!
در خانه و در همهی ارتباطات خصوصی باید مهرورزی کنیم و پیامبر زندگی خود باشیم. به تدریج که محبت دیگران در دل شما افزون تر میشود، نیک متوجه میشوید که قدرت شما نیز افزایش یافته است. باید این را بیاموزید که چگونه عدم موافقت خود را با مطلبی ابراز کنید بی آن که کسی از شما بدش بیاید. آن وقت است که مردم راغب میشوند که با شما نزدیکی بیش تری پیدا کنند. بهتر خواهید فهمید که چرا همهی مردم چنان میخواهند که واقعاً دوستشان بدارند نه این که فقط وجود ایشان را تحمل کنند. باید حتی در مردم بد هم جنبههای خوب ایشان را در نظر بگیرید و به آن اهمیت بدهید. به این ترتیب خون گرمی درونی و خوش خویی خاصی در شما پیدا میشود؛ طبیعی است که اشتباهاتی هم خواهید کرد، ولی همیشه آمادهی آن هستید که به خود بخندید و با خنده درصدد رفع اشتباه بر آیید.
از آن جهت که قصد شما انجام کاری است که برای آن آفریده شدهاید، زندگی مفهوم روشن تر و جالب تری پیدا خواهد کرد؛ این کار عبارت از آن است که خدا و آفریدههای خدا را دوست بدارید، و نسبت به همسایگان نیز مانند شخص خود مهر بورزید.
تنها چیزی که بی خدایان سراسر جهان از آن بیم ناکند این است که مؤمنان زمین روزی بیدار شوند- و به فرمان ایمان خویش به کار بر خیزند.
هر وقت چنین حادثهای پیش آید، اغلب مسائل و مشکلات بزرگ جهانی یک شبه از میان خواهد رفت.
شما میتوانیددنیا راعوض کنید
**************
کتاب اعتماد به نفس
کتاب اعتماد به نفس نوشته ساموئیل اسمایلز را در اختیار دانشجویان قرار می دادم تا بعضی از قسمت های آن را مطالعه کنند.
تعجب خواهید کرد که پس از تعریف های زیادی که از کتاب مذکور می کردم و حتی داستان های جالبی از آن را می خواندم فقط تعداد کمی بودند که علاقه مند شده بودند این کتاب را که نایاب هم بود به امانت بگیرند و مطالعه کنند. و این یکی از مهم ترین مسائلی است که معلم باید بداند. همه شاگردان آن چنان که معلم تصور می کند، علاقه مند و مشتاق درس او نیستند گرچه با تمام وجود تدریس کند. در هر کلاس تعداد انگشت شماری هستند که پا به پای معلم در حرکتند و به دقت کلاس و معلم را دنبال می کنند و حتی صادقانه پس از کلاس او را بدرقه می کنند و مطالب درسی را دنبال می کنند. بقیه برای گذراندن کلاس و کسب نمره تلاش می کنند و عده ای هم بی تفاوتند.
اما معلم راستین با اقبال و ادبار دانش آموزان و دانشجویان توجهی ندارد و فقط به دنبال ایفای وظیفه و پای بند بودن به سوگند معلمی است.
معلم می داند که: ” . إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
یعنی انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است عادیات ( ۶)
باری علی دشتی در دیباجه این کتاب می نویسد:
من به این کتاب مدیونم و تحول زندگانی عقلی و روحی خود را مدیون این کتاب می دانم. کتاب اعتماد به نفس اولین کتابی است که روح مرا تکان داد و از سبات، بطالت، تنبلی و لاقیدی که زمینه زندگانی دوره صباوتم بود،بیرون کشید.
کتاب یاری خود_ Self Help– به عقیده من یکی از کتاب های است که به عمق روح شما فرو می رود و پس از مطالعه آن به طور محسوس در طرز تفکر و در نتیجه در خط مشی زندگانی شما اثر می گذارد.
هدف این کتاب این است که خواننده را به عمل نزدیک سازد. می گوید نزدیک ترین راه برای وصول به سعادت و رسیدن به هدف در جنگ زندگی اعتماد به نفس است.
از اول تا آخر کتاب فقط یک فکر دنبال می شود و آن این است که:
قسمت اعظم کامیابی یا شکست انسان مربوط به خود اوست. مربوط به میزان سعی، تلاش، کوشش، مجاهدت، ممارست، تمرین، استقامت و قوه اراده اوست.
کتاب با نشان دادن دلائل و شواهد تاریخی، سیره رجال بزرگ علم، سیاست،اقتصاد……………..و نیز زندگی نامه مکتشفین، مخترعین، نویسندگان بزرگ، شعراء و صاحبان ثروت و موقعیت های بزرگ اجتماعی و آوردن شواهد زیاد، اعتقاد شما را نسبت به تصادف، شانس، اتفاق، قضا و قدر و این قبیل چیزها سست و برعکس یقین شما را نسبت به قوای ذاتی و فضائل روحی افزایش می دهد.
به عقیده من این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی است که افراد فرهیخته جامعه را موظف می کند که باید نظیر این کتاب ها را در جامعه ما ایرانیان منتشر نمایند. زیرا در زمینه اخلاق و فضائل جامعه ما خلاء بزرگ و مهیبی موجود است. تنبلی، ضعف نفس،عدم استقامت و ثبات، اتکاء به دیگران، انتظار کمک و یاری از بیگانگان و ….دردهای بزرگی از این قبیل بر جامعه مستولی است.
ما از هر جهت عقب و وامانده ایم و بدبختانه در اخلاق که زیربنا و پایه و اساس سایر قوای مولد تمدن و بزرگی ملل است، ضعیف و ناتوانیم.
قبل از من قسمت هایی از این کتاب در مجله تربیت که به همت ( ذکاء الملک) منتشر می شد چاپ و در اختیار علاقه مندان بوده است.
این کتاب را ده سال قبل ترجمه کردم و اخیراً پس تکمیل آماده کرده ام.
۲۵ فروردین ۱۳۰۴ – علی دشتی.
اما علی اصغر حکمت درباره این کتاب می نویسد:
این کتاب یکی از شاهکارهای ادبی قرن هیجده مسیحی است که نه تنها در ادبیات انگلستان، بلکه در صف آثار فکریه و رشحات قلمی نویسندگان بزرک عالم مقامی ممتاز دارد.
دکتر ساموئیل اسمایلز(۱۸۱۲-۱۹۰۴) در هدینگتن از شهر های اسکاتلند متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۸۳۲ از دانشگاه ادین برو، در رشته پزشگی فراغ التحصیل شد و ابتداء به طبابت اشتغال یافت. به دلیل فراوانی پزشگان نسبت به جمعیت، به تدریس و سپس روزنامه نگاری و بلاخره در اداره راه آهن به عنوان کارمند استخدام شد اما تمام وقت خود را صرف مطالعه احوال مردان بزرک نمود و به تدریج کتاب های زیادی از قبیل حیات مهندسین در ۳ جلد، بیوگرافی صنعتگران در ۱۲ جلد، به رشته تحریر در آورد. اما مهم ترین کتاب او اعتماد به نفس است که در اولین سال انتشار ۲۰۰۰۰ نسخه به فروش رسید و تا سی سال بعد ۱۵۰۰۰۰ نسخه آن به فروش رفته است. در آن تاریخ به ۱۷ زبان ترجمه شده. البته پس از آن کتاب های دیگری هم تألیف کرده است.
از طرف چندین دانشگاه و چندین کشور مورد تقدیر و تجلیل قرار گرفته است.
علی اصغر حکمت اسفند ۱۳۰۵
در زیر یکی از مفالات کتاب اعتماد به نفس را مطالعه می فرمائید.
خانواده فولی
پدر ریچارد فولی – مؤسس خانواده فولی – مرد بی بضاعتی بود. وی در ستور برک در نزدیکی کارخانه های آهنگری اقامت می نمود. خود ریچارد در یکی از آن آهنگر خانه ها پرورش یافته و صنعت میخ سازی را یاد گرفته بود. ولی مدت ها در این فکر بود که با آن که کارگران خیلی زحمت می کشند و در رنج به سر می برند، اما میخ هایی که از سوئد می آورند، بهتر و ارزان تر است!! به همین جهت بازار میخ های ستوربرک کساد شده است.
او شنیده بود سوئدی ها چندان زحمتی هم برای تولید این میخ ها نمی کشند و به همین دلیل میخ ها ارزان تر هس به فروش می رسند و با این وصف سود فراوانی هم می برند.
پس از تحقیق و مطالعه و بررسی همه جانبه به طور ناگهانی و بدون اطلاع احدی، حتی خانواده، خود را به سوئد رسانید و در لباس نوازنده، به طرف دلنمور نزدیک آبسالا روانه شد. در طول مسیر ساز می زد و گدایی می کرد و با همین حالت به کارخانه های میخ سازی رسید.
آهنگران به دلیل حسن اخلاق و حسن معاشرت و خوش نوائی با او مأنوس شدند و او را در نزد خود جا دادند و از هر نظر متکفل معاش او شدند.
اما ریچارد، تمام فکر و هوش خود را صرف افزار و وسائل کار میخ سازی آنان می نمود و هرچه می دید و یاد می گرفت به خاطد می سپرد.
وقتی یقین کرد تمام رموز کار و فوت و فن و جزئیات امور میخ سازی را یاد گرفت، بدون اطلاع احدی غیب شد و خود را به انگاستان و بازار آهنگران رسانید. و داستان کسادی بازار میخ انگلستان ورونق بازار میخ سوئد و حکایت خود و مهاجرت از انگلستان و نوازندگی و گدائی و دریافتن فوت و فن میخ سازی در سوئد را برای دو نفر از سرمایه داران نقل کرد و از آنان خواست تا برای ساختن میخ به روش جدید سرمایه گذاری کنند. از آنان استمداد و تقاضای همراهی کرد.
آن دو نفر ثروتمند قبول کردند و وسائل کار او را آن طور که می خواست فراهم کردند. ریچارد دست به کار شد. با جدیت فعالیت می کرد مقدمات کار را پُشت سر نهاد روز به روز پیشرفت می کرد اما وقتی وارد عمل شد. مشکلاتی به وجود آمد و متوجه شد افزار برای اتمام کار، کفایت نمی کند!!
ریچارد دوباره ناپدید شد. عده ای گمان کردند که ریچارد به دلیل عدم توانایی در انجام کار از روی شرمساری فرار کرده است. در صورتی که ریچارد، برای فراگیری فنون بیشتر دکار میخ سازی دوباره در سوئد ظاهر شد. وی با همان روش سابق یعنی در لباس گدایی و با ساز زدن به دوستان سابق خود پیوست. با وجودی که بدون خدا حافظی از آنان جدا شده بود اما اهنگران از او با خوشرویی استقبال کردند.
این دفعه کارگران کارخانه میخ سازی جای بهتری به او دادند که مبادا باز بی خبر فرار کند و از او بیشتر مراقبت می کردند. اما هرگز به خاطرشان خطور نمی کرد که این ساز زن، برای دزدیدن فن میخ سازی و صنایع مربوطه به سراغ آنان آمده است.
ریچارد که فرصت خوبی به دست آورده بود، این بار نهایت دقت را در یادگیری و کسب انواع مهارت ها به عمل آورد و وقتی مطمئن شد همه دقایق و ظرائف کار را دریافته است، راهی انگلستان شد.
کارخانه میخ سازی را در وطن خود راه اندازی کرد و به زودی موفق شد در اندک زمانی به تولید انبوه برسد. او هرگز گذشته خود را فراموش نکرد و با ثروتی که به دست آورده بود در اعمال خیر از قبیل ساخت مدرسه رایگان، پرستاری اطفال، ساختن دارالایتام و امثال این ها شرکت فعال داشت.
پسرش توماس، در الدسر نفورد جایی را برای اطفال بی بضاعت تأسیس کرد. و به همین دلیل در زمان شارل دوم، جزء خانواده های اشراف برگزیده شد.
در کتاب اعتماد به نفس همانگونه که اشاره شد، مثال ها شواهد فراوانی را ذکر می کند که زنان و مردان تنها با اعتماد به نفس و کمک گرفتن از درون و باطن خویش زنجیرهای اسارت در تنبلی و بیکاری و تن پروری را پاره کرده به درجات بالائی رسیده اند.
*********
غیر از معرفی کتاب، همواره دانشجویان و دانش آموزان را به کار و کوشش تشویق می کردم و یافته های آموزشی خود را به ایشان انتقال می دادم.